وجود باطن براى قرآن، مورد اتفاق است و روايات فراوان از آن خبر داده است. اما در چيستى باطن قرآن اختلاف است و دانشمندان، تعريف هاى بسيارى مختلفى براى آن بيان كرده اند. در اين مقاله مشخصات روايى باطن قرآن بيان شده و با توجه به آن، مشخصات شمارى از احتمالات و تعاريف دانشمندان گذشته و متأخر بررسى و تعريف جديدى ارائه و از مطالب مقاله نتيجه گيرى مى شود كه تمام آيات قرآن داراى باطن است و باطن قرآن، معانى و مصاديقى است كه از آيات اراده شده اند، ولى دلالت آيات بر آن معانى و انطباقشان بر آن مصاديق، آشكار نيست؛ بخشى و مرتبه اى از ـ آن كه فراتر از دلالت عرفى آيات است ـ ويژه راسخان در علم (پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام) است.
در اصل وجود بطن و باطن براى آيات قرآن ترديد و اختلافى نيست و روايات بسيار زيادى بر آن دلالت دارد، 1 ولى در اين كه مراد از بطن و باطن آيات قرآن چيست، ديدگاه ها و بيانات مفسران و ديگر دانشمندان مختلف است، برخى باطن قرآن را به موعظه و اندرزى كه از داستان هاى امت هاى نخستين در قرآن براى ديگران به دست مى آيد، معنا كرده اند. 2 برخى گفته اند باطن هر آيه اسرارى است در آن آيه كه خدا صاحبان حقيقت را بر آن آگاه كرده است 3 و برخى، با ترديد بين دو احتمال،گفته اند شايد منظور از بطون قرآن معناهايى باشد كه در حال استعمال الفاظ قرآن در معنا [ى ظاهر] مراد خداى متعال بوده اند، ولى الفاظ در آنها استعمال نشده و مراد بودن آنها از غير الفاظ فهميده مى شود و شايد منظور، لوازم معنايى باشد كه لفظ در آن استعمال شده است؛ هر چند فهم ما از درك آنها قاصر باشد. 4 برخى احتمال داده اند كه بطون قرآن مصاديق پنهان معناى آيات باشد كه عقل ما به آنها نمى رسد و فقط پيامبر و امامان به آنها آگاه هستند. 5
برخى نيز ظاهر و باطن قرآن را طولى و نسبى دانسته و در بيان آن گفته اند كه از آيات معانى متعددى در طول يكديگر فهميده مى شود و هر معنايى نسبت به معنايى كه ساده تر و فهم آن آسان تر است، باطن قرآن و نسبت به معنايى كه از آن عميق تر، و با تحليل دقيق ترى فهميده مى شود، ظاهر آن است 6 همچنين برخى آن را به مفهوم عام فراگيرى كه از فحواى آيات استنباط و در طول زمان به موارد مشابه قابل انطباق، تأويل مى شود، تعريف كرده اند 7 و برخى ... شناخت واقعيت چيستى باطن قرآن كريم و اختيار ديدگاه صحيح در مورد آن، هم در شناخت قرآن كريم و گستره معانى و معارف آن اثر دارد و هم در آگاه شدن به روش صحيح تفسير باطن قرآن و هم در برخورد صحيح با روايات تفسيرى؛ به عنوان مثال، اگر كسى ظاهر قرآن را به الفاظ آن يا به الفاظ و معنايى كه بدون نياز به تفسير و تدبر از آن فهميده مى شود، اختصاص دهد و باطن قرآن را معنايى كه با تدبر و تفكر افراد عادى از قرآن فهميده مى شود بداند، اولاً معانى و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفكر از آيات فهميده مى شود، محدود مى داند و ثانيا فهم و تفسير تمام باطن قرآن را براى افراد عادى ممكن مى داند و ثالثا رواياتى كه از معنايى براى آيات خبر داده اند كه با تدبر و تفكر افراد عادى فهميده نمى شود، مورد انكار قرار داده است؛ اما اگر كسى اعتقاد پيدا كند كه بطون قرآن، بخش عظيمى از معانى و معارف است كه قرآن با زبانى ويژه بر آنها دلالت دارد و فقط پيامبر و امامان معصوم كه به زبان ويژه آن آگاه هستند و توانايى فهم آن را دارند و ديگران جز به عنايت و كمك آنان نمى توانند به آن بخش از معارف قرآن پى ببرند، اولاً معانى و معارف قرآن را به آنچه با تدبر و تفكر افراد عادى فهميده مى شود، محدود نمى داند و بسيار گسترده تر از آن مى داند و ثانيا براى فهم بخشى از معانى قرآن كمك گرفتن از بيانان و روايات پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام را لازم دانسته و فهم و تفسير تمام معانى قرآن را بدون كمك گرفتن از آنان ممكن نمى داند و ثالثا رواياتى را كه معنايى براى آيات بيان كرده اند كه با تدبر افراد عادى قابل فهم نيست، انكار نمى كند. بنابراين، پژوهش در ماهيت و چيستى باطن قرآن كريم، آثار علمى و عملى مهمى در بردارد و در اهميت و ضرورت آن ترديدى نيست.
با توجه به اين كه مستند عمده در وجود باطن براى قرآن، روايات فراوانى است كه در كتاب هاى شيعه و سنى آمده است، 8 براى پى بردن به ماهيت و چيستى باطن قرآن نيز بايد توجه عمده به روايات باشد. در بررسى ديدگاه هاى مطرح در چيستى باطن قرآن و تشخيص ديدگاه صحيح از ناصحيح نيز بايد ديدگاه ها را با مشخصاتى كه در روايات براى باطن قرآن بيان شده است سنجيد. زيرا روشن است ديدگاهى كه قرآن را بر خلاف آن مشخصات معرفى كند، ديدگاه صحيح و قابل قبول نيست و ديدگاهى را مى توان صحيح دانست كه با آن مشخصات مطابقت داشته باشد. در بسيارى از كتاب هاى علوم قرآنى، تفسيرى و اصول فقه و برخى مقالات 9 درباره باطن قرآن بحث و نكاتى بيان و ديدگاه هايى ارائه شده است، ولى تا جايى كه من اطلاع دارم، در هيچ يك از آنها مشخصات روايى باطن قرآن، به صورت جامع، بيان نشده و ديدگاه هاى مطرح در اين مسأله با توجه به آن مشخصات، مورد بررسى قرار نگرفته است. از اين رو، در اين مقاله ابتدا با نگاهى به روايات باطن قرآن و ذكر برخى از آنها به مشخصات روايى باطن قرآن اشاره كرده و سپس شمارى از ديدگاه هاى مطرح در اين مسأله با توجه به آن مشخصات بررسى و تعريفى كه با آن مشخصات مطابقت بيشترى داشته باشد، پيشنهاد و در پايان، نتايجى كه از تأمل در روايات و بررسى ديدگاه ها به دست آمده است، بيان مى شود.
رواياتى كه با عبارات مختلف از باطن خبر داده و يا نكته اى را درباره آن بيان كرده، در كتاب هاى شيعه و سنى فراوان است و آنها را به چند دسته مى توان تقسيم كرد. 10 در تك تك آن روايات، مشخصات باطن بيان نشده است، ولى با نگاهى به دسته هاى مختلف آن روايات و مطالعه و دقت در مجموع آنها مشخصاتى را مى توان براى باطن قرآن به دست آورد:
يكى از نكاتى كه در بسيارى از روايات شيعه و سنى به آن تصريح شده، باطن داشتن تمام آيات قرآن است، به عنوان نمونه: ابن حبان، در صحيح خود، از ابن مسعود و او از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روايت كرده كه فرموده: انزل القرآن على سبعة احرف، لكل آية منها ظهر و بطن؛ 11 قرآن بر هفت حرف نازل شده و براى هر آيه اى از آن ظاهر و باطنى است. در كتاب هاى روايى شيعه، با سند معتبر، 12 از فضيل بن يسار روايت شده است كه درباره روايت «هيچ آيه اى از قرآن نيست، مگر اين كه براى آن ظاهر و باطنى است» از ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام پرسيدم، فرمود: ظاهر آن، تنزيل آن و باطن آن، تأويل آن است ... . 13 در اين روايت نيز وجود باطن براى تمام آيات، به صورت قطعى و مسلم، مطرح شده و مورد تقرير امام باقر عليه السلام قرار گرفته است. از اين نكته مى توان مشخصه اى براى باطن قرآن به دست آورد و آن اين كه باطن قرآن معنايى است كه به دسته اى از آيات قرآن اختصاص ندارد؛ هر آيه اى از آيات قرآن داراى باطن است. پس در بيان چيستى باطن قرآن، بايد آن را به گونه اى معرفى كرد كه اين عموميت در ضمن آن حفظ شود و اگر به گونه اى تعريف شود كه نسبت به دسته اى از آيات تصور نداشته باشد و يا بيانگر وجود باطن براى دسته اى از آيات باشد، آن تعريف، قطعا نادرست و يا دست كم، ناقص است.
از روايات، به خوبى، استفاده مى شود كه منظور از ظاهر و باطن قرآن دو نوع معنا يا مصداقى است كه خداى متعال از آيات قرآن اراده كرده است. شاهد روايى اين نكته فراوان است؛ به عنوان نمونه: جابر بن يزيد گويد: از ابوجعفر (امام باقر عليه السلام ) از تفسير [آيه اى] سؤال كردم و آن حضرت پاسخ داد. سپس بار دوم، همان مورد را از ايشان سؤال كردم، پاسخ ديگرى داد. گفتم: در اين سؤال [پيش از اين]، پاسخ ديگر به من داده بوديد! فرمود: اى جابر، قرآن باطن و ظاهر دارد ... . 14 با سند صحيح 15 از عبداللّه بن سنان روايت شده است: به ابوعبداللّه (امام صادق) عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! معناى «ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» 16 چيست؟
فرمود: گرفتن شارب و كوتاه كردن ناخن ها و آنچه شبيه آن است. گفتم: فدايت شوم! ذريح محاربى، براى من، از شما روايت كرد كه فرموده ايد: «لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» ديدار امام است ... ! فرمود: ذريح راست گفته [و اين معنا را كه براى تو گفتم نيز ]درست است؛ زيرا براى قرآن ظاهر و باطنى است و چه كسى تحمل مى كند و مى پذيرد، آنچه را كه ذريح تحمل (ظرفيت پذيرفتن) آن را دارد؟ 17 از اين روايت، به خوبى پيدا است كه منظور از ظاهر و باطن قرآن، دو نوع معنا يا مصداقى است كه از آيات اراده شده است و فهم يكى از آنها آسان و فهم ديگرى مشكل است؛ به گونه اى كه همه تحمل و ظرفيت پذيرفتن آن را ندارند. در بيشتر رواياتى كه از وجود باطن براى قرآن خبر داده اند، از جمله همين دو روايتى كه نقل شد، در مقابل ظاهر قرار گرفته است. از اين مقابله معلوم مى شود كه باطن قرآن، معانى و مصاديق غير ظاهر آن است. با توجه به اين كه لغت دانان نيز باطن هر چيز را مخالفِ ظاهر آن دانسته اند 18 و باطن را به پنهان، 19 و ظهور شى ء را به «تبيّن و بروز آن، بعد از خفا» معنا كرده اند 20 و در عرف عقلا و اهل لسان نيز ظاهر كلام، اعم است از معنايى كه دلالت كلام بر آن از ابتدا آشكار باشد و يا با تحصيل مقدمات لازم براى فهم معناى كلام، از قبيل به دست آوردن مفاهيم واژه ها، دقت در تركيب كلام، و توجه به قراين متصل و منفصل آشكار شود، مى توان گفت كه باطن قرآن كريم معانى و مصاديقى است كه از آيات كريمه اراده شده است؛ ولى دلالت كلام بر آنها، حتى پس از آگاهى از مفاهيم مفردات و تركيب و ساختار كلام و توجه به همه قراين متصل و منفصل نيز آشكار نيست. همچنين، در بسيارى از روايات، معنا يا مصداقى به عنوان بطن يا تفسير باطنى آيات ذكر شده است كه دلالت آيات بر آن معانى و مصاديق، آشكار نيست؛ به گونه اى كه اگر راسخان در علم ـ كه مفسران ويژه قرآن هستند ـ آن معنا يا مصداق را بيان نمى كردند، فهم آن ميسر نبود؛ به عنوان نمونه: در تفسير عياشى از جابر نقل شده كه گفت: تفسير «فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ» 21 را از ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام پرسيدم، فرمود: تفسير آن در باطن، اين است كه وقتى درباره على عليه السلام براى آنان چيزى آمد كه به آن آگاه بودند، به آن كافر شدند؛ پس خدا كه فرمود: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَـفِرِينَ»، 22 در باطن قرآن، مقصود از كافران، بنى اميه است. 23
با توجه به سياق، روشن است كه ظاهر اين آيه درباره يهود و كفر آنان به پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله وسلم است و مراد بودنِ كفر بنى اميه به امامت و ولايت على عليه السلام از اين آيه ظاهر نيست؛ ولى در ذيل اين آيه، اين معنا به عنوان باطن قرآن بيان شده است. همچنين در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: معناى «كَذَّبُواْ بِـئايَـتِنَآ»، 24 در باطن قرآن، تكذيب اوصياست. 25 اشاره داشتن سوره نصر به نزديك شدن رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ـ كه در تفسيرهاى اهل تسنن آمده است ـ 26 نمونه ديگرى از باطن قرآن كريم است كه آن نيز ظاهر و آشكار نيست. اين دسته از روايات، دليل ديگرى است بر اين كه باطن قرآن، معانى و مصاديق غير ظاهر آيات است و اين را نيز مى توان يكى ديگر از مشخصات باطن قرآن به شمار آورد.
در روايات بسيارى، از جمله در روايت معتبر فضيل، 27 بطن قرآن به تأويل آن معنا شده و با استناد به آيه «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ» 28 دانستن آن به راسخان در علم اختصاص داده شده است. 29 از اين دسته روايات، به دست مى آيد كه باطن قرآن معانى يا مصاديقى از آيات است كه غيرراسخان در علم نمى توانند به آن آگاه شوند و فهم آن، ويژه راسخان در علم است. پس هر ديدگاهى كه باطن قرآن را به گونه اى معنا كند كه فهم آن ويژه راسخان در علم نباشد، قابل قبول نيست.
از ذيل صحيح عبداللّه بن سنان ـ كه در مشخصه دوم بيان شد ـ استفاده مى شود كه باطن قرآن معنايى است كه از آيات اراده شده، ولى نه تنها غير راسخان در علم نمى توانند آن را بفهمند، بلكه همه اشخاص، حتى تحمل و ظرفيت پذيرفتن آن را نيز ندارند؛ زيرا از جمله «و من يحتمل ما يحتمل ذريح» معلوم مى شود كه ذريح تحمل شنيدن معناى باطنى «ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» را ـ كه ديدار امام است ـ داشته، ولى ديگران تحمل آن را نداشته اند. بدين جهت، امام، ابتدا آن معنا را براى عبداللّه بن سنان ذكر نفرموده اند.
طبق بيان گذشته، از روايات معتبر فضيل و صحيح عبداللّه بن سنان و مانند آن، استفاده مى شود كه باطن قرآن معانى و مصاديقى است كه خداى متعال از آيات قرآن اراده كرده است؛ ولى دلالت آيات بر آن معانى و انطباقشان بر آن مصاديق، بر مبناى قواعد ادبى و اصول عقلايى محاوره، آشكار نيست تا فهم آن براى همگان، بدون واسطه، ميسر باشد؛ بلكه دلالت و انطباق آيات بر آن معانى و مصاديق، راز و رمز ويژه اى دارد كه تنها راسخان در علم (پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام 30 كه به آن راز و رمز آگاه هستند) بر فهم آن توانايى دارند و آن را مى دانند و ديگران براى پى بردن به آن، ناگزيرند از راسخان در علم و بيانات آنان كمك بگيرند. در مقابل اين ويژگى، در برخى از روايات، باطن قرآن به معنا يا مصاديقى تعريف يا تفسير شده است كه غير راسخان در علم نيز مى توانند آن را بفهمند: از حمران بن اعين روايت شده است كه گفت:
سألت اباجعفر عليه السلام عن ظهر القرآن و بطنه. فقال: ظهره الذين نزل فيهم القرآن و بطنه الذين عملوا بمثل اعمالهم يجرى فيهم ما نزل فى اولئك؛ 31 از اباجعفر [امام باقر] عليه السلام ظَهْر و بطن قرآن را پرسيدم، فرمود: ظهر آن، كسانى هستند كه قرآن درباره آنان نازل شده است و بطن آن، كسانى هستند كه مانند اعمال آنان عمل كرده اند؛ درباره ايشان جارى مى شود، آنچه در مورد آنان نازل شده است. در اين روايت، افراد و مصاديقى كه آيات به طور مستقيم درباره آنها نازل شده، ظاهر آيات به شمار آمده اند و افراد و مصاديقى كه آيات درباره آنها، به طور مستقيم، نازل نشده است، ولى رفتار آنها مانند رفتار افراد مورد نزول آيه است و مفهوم آيات بر آنها نيز منطبق است، باطن آيات ناميده شده اند؛ براى مثال، در آيه كريمه «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا» 32
بر حسب روايت ياد شده، علماى يهود ـ كه اين آيه، به طور مستقيم، درباره آنها نازل شد ـ ظاهر آيه است و دانشمندان مسلمانى كه به محتوا و مضامين آيات كريمه قرآن آگاه هستند، ولى به مقتضاى آن عمل نمى كنند، باطن اين آيه به شمار مى آيند؛ زيرا هر چند آيه درباره آنها نازل نشده است، ولى به لحاظ اين كه رفتار و موضع گيرى اينان در برابر كتاب خدا با آنان يكسان است، مذمت و توصيف آيه شامل آنها نيز مى شود و آنها نيز از مصاديق آيه (البته از مصاديق باطنى آن) هستند و باطن به اين معنا، هم در آيه هايى كه درباره نيكان، مانند انبيا و اولياى خدا و مؤمنان و پرهيزگاران نازل شده است، تصور مى شود و هم در آيه هايى كه درباره بدان، مانند كافران، منافقان و دشمنان خدا نازل شده است.
در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه: هرگاه شنيدى خدا يكى از اين امت را به خوبى ياد مى كند، پس آن ما هستيم و هرگاه شنيدى خدا قومى از گذشتگان را به بدى ياد مى كند، پس آنها دشمنان ما هستند. 33 روشن است كه فهم اين قسم باطن قرآن، به راسخان در علم اختصاص ندارد و غير راسخان در علم نيز آن را مى فهمند؛ به عنوان مثال، شمول نكوهش آيه ياد شده، نسبت به دانشمندان مسلمانى كه به محتوا و مضامين آيات قرآن آگاه هستند، ولى به مقتضاى آن عمل نمى كنند، براى غيرراسخان در علم نيز قابل فهم است؛ ولى بايد توجه داشت كه باطن، به اين معنا (مصداق هايى كه آيات به طور مستقيم درباره آنها نازل نشده، ولى مفهوم آيات بر آنها منطبق مى شود)، يكى از اقسام باطن قرآن است و باطن قرآن، منحصر به آن نيست؛ زيرا: اولاً، بسيارى از معانى باطنى قرآن كه در روايات بيان شده، از اين گونه مصاديق نيست؛ براى مثال، لقاى امام ـ كه در صحيح عبداللّه بن سنان، معناى باطنى «ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» به شمار آمده، از مصاديق غير مستقيم اين آيه نيست.
ثانيا، همان گونه كه گذشت، روايات متعددى كه سند بعضى از آنها نيز صحيح است، دلالت مى كند كه تمام آيات قرآن داراى باطن هستند و باطن، به معناى مصاديق ياد شده، تنها در آياتى تصور مى شود كه درباره افراد نيك يا بد نازل شده است. در روايتى از امام على عليه السلام نيز نقل شده كه فرموده است: ما من آية الا و لها اربعة معان؛ ظاهر و باطن و حدّ و مطلع، فالظاهر التلاوة و الباطن الفهم ... . 34
در اين روايت، ظاهر قرآن، به تلاوت و باطن آن، به فهم آن معنا شده است. از سياق روايت معلوم است كه منظور از تلاوت، خواندن قرآن و يا حتى الفاظ قرآن كه تلاوت شود، نيست؛ زيرا در صدر روايت، «ظاهر» از معانى آيات به شمار آمده است و در جمله «فالظاهر التلاوة»، ظاهر به عنوان معنايى از معانى آيات، به تلاوت تفسير شده و با توجه به مناسبت حكم و موضوع، روشن مى شود كه منظور از تلاوت، معنايى است كه هنگام تلاوت، بدون نياز به تدبر و تفسير، از آيات فهميده مى شود و از جمله «الباطن الفهم»، با قرينه مقابله، به دست مى آيد كه آنچه از معانى قرآن ـ كه به فهم و تفسير نياز داشته باشد ـ باطن قرآن است؛ هر چند كه فهم و تفسير آن براى غير راسخان در علم نيز ممكن باشد. در نتيجه، طبق اين روايت، باطن قرآن، بخصوص معنايى كه فهم آن ويژه راسخان در علم است، محدود نيست و معنايى را كه براى غيرراسخان در علم نيز قابل فهم باشد، شامل مى شود. البته اين روايت، مرسل و بدون سند است و روايت حمران نيز «حسنه» 35 است و سندش به قوت سند روايات پيشين (صحيح فضيل و صحيح عبداللّه بن سنان) نيست.
پس اگر به اين دو روايت و امثال آن، به خاطر ضعف سند، اعتنا نشود، باطن قرآن منحصر به معنايى مى شود كه فهم آن ويژه راسخان در علم است و اگر ضعف سند ناديده گرفته شود و به اين دو روايت نيز، در كنار روايات پيشين، توجه شود، از ملاحظه مجموع روايات به دست مى آيد كه باطن قرآن معانى و مصاديقى است كه دلالت و انطباق آيات بر آنها آشكار نيست، ولى مراتب دارند. برخى از مراتب آن، براى غير پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام نيز با تأمل و دقت و تلاش علمى مناسب، قابل فهم است و برخى مراتب آن، از دلالت عرفى آيات فراتر است و كسى جز راسخان در علم (پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام) توان فهم آن را ندارد. در هر صورت، وجود باطنى براى قرآن ـ كه فهم آن ويژه راسخان در علم باشد ـ غيرقابل انكار است.
1) باطن قرآن كريم، ص8 ـ 12.
2) ر. ك: التبيان، ج1، ص9؛ البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص169؛ الاتقان، ج2، ص220؛ تفسير البغوى، ج1، ص35.
3) ر. ك: روح المعانى، ج1، ص7.
4) كفاية الاصول، ص38.
5) نهاية الافكار، ج1، ص117.
6) ر. ك: الميزان، ج3، ص73؛ قرآن در اسلام، ص27،28.
7) التفسير و المفسرون، ج2، ص527 .
8) ر. ك: باطن قرآن كريم، ص9 ـ 12.
9) به بخشى از آن كتاب ها در لابه لاى بيانان گذشته آدرس داده شد برخى ديگر آنها در اينجا نام برده مى شود. التفسير و المفسرون ذهبى، مناهل العرفان زرقانى، جامع البيان طبرى، تفسير القرآن الكريم ابن عربى، التفسير الكبير ابن تيميه، تفسير الصافى فيض كاشانى، محاسن التأويل قاسمى، بيان السعاده جنابذى، الموافقات شاطبى، نهاية الدراية اصفهانى، بدايع الافكار ميرزاى رشتى، حقائق الاصول آية اللّه حكيم، نهاية الاصول آية اللّه بروجردى، الاسفار ملاصدرا و مقالات «تحليل ظاهر و باطن قرآن»، جعفر نكونام و «ظاهر و باطن قرآن»، محمّد كاظم شاكر و ....
10) ر. ك: باطن قرآن كريم، ص10 ـ 12.
11) صحيح ابن حبان، ج1، ص276. اين روايت با اندكى تفاوت لفظى در چند كتاب ديگر اهل تسنن نيز آمده است. ر. ك: مجمع الزوائد، ج7، ص152؛ المعجم الكبير، ج10، ص106. و برخى اين حديث را با عبارت «لكل حرف منه ظهر و بطن» نقل كرده اند. ر. ك: مسند ابى يعلى، ج9، ص278؛ الجامع الصغير، ج1، ص418؛ الامعجم الاوسط، ج1، ص236.
12) اين روايت در يك سند، از محمّد بن حسين نقل شده است (بحارالانوار، ص92 ـ 97) كه به قرينه روايتش از محمّد بن اسماعيل، محمّد بن حسين بن ابى الخطاب ثقه و مورد اعتماد است (ر. ك: معجم الثقات، ص106، ش710) و در سند ديگر، از محمّد بن عبدالجبار نقل شده است (بحارالانوار، ج23، ص197) و او نيز محمّد بن ابى الصبهان است كه شيخ، او را توثيق كرده است (ترتيب الطبقات، ش110، ش734) و ساير رجال سند نيز، بدون ترديد، ثقه هستند.
13) بحارالانوار، ج92، ص97، ج23، ص197.
14) وسائل الشيعة، ج18، ص142.
15) اين روايت را صدوق در من لا يحضره الفقيه، ج2، ص369 از عبداللّه بن سنان نقل كرده است و در پايان كتاب گفته است: آنچه در اين كتاب از عبداللّه بن سنان نقل شده است، آن را از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حميرى، از ايوب بن نوح، از محمّد بن ابى عمير، از عبداللّه بن سنان روايت كرده ام (همان، ج4، ص370) و ثقه بودن همه آن افراد به شهادت دو عادل معلوم و ثابت است (ر. ك: تجليل، ص21، 72، 73، 82 ، 100، ش127، 476، 485، 669).
16) سوره حج، آيه 29.
17) من لا يحضره الفقيه، ج2، ص369.
18) ترتيب كتاب العين، ج1، ص172؛ معجم مقابيس اللغة، ج1، ص259؛ الصحاح، ج2، ص1530.
19) منتهى الادب، ج1، ص88.
20) المعجم الوسيط، ص578 .
21) سوره بقره، آيه 89 .
22) سوره بقره، آيه 89 .
23) تفسير العياشى، ج1، ص50 ؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص101؛ بحارالانوار، ج36، ص98.
24) سوره بقره، آيه 39.
25) تفسير نورالثقلين، ج1، ص717.
26) ر. ك: التفسير الكبير، ج31، ص164؛ تفسير البيضاوى، ج2، ص628 .
27) عن فضيل بن يسار، قال: سألت ابا جعفر عليه السلام عن هذه الرواية «ما من قرآن آية الا و لها ظهر و بطن، فقال: ظهره تنزيله و بطنه تأويله منه ما قد مضى و منه ما لم يكن يجرى كما يجرى الشمس و القمر. كلما جاء تأويل شى ء منه يكون على الاموات كما يكون على الاحياء، قال اللّه : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ»، نحن نعله».(بحارالانوار، ج92، ص97 ـ 98) براى ديدن ساير روايات، ر. ك: معانى الاخبار، ص259؛ تفسيرالعياشى، ج1، ص11 ـ 12؛ بحارالانوار، ص91 ـ 92 و 94.
28) سوره آل عمران، آيه 7.
29) بحارالانوار، ج23، ص197، ج92، ص97.
30) برخى، راسخان در علم را به غير پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام نيز تعميم مى دهند؛ ولى با توجه به اين كه «راسخ»، در لغت، به معناى ثابت است (المصباح المنير، واژه رسخ) و الف و لام «العلم»، در جمله «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ» (سوره آل عمران، آيه 8)، الف و لام جنس است، روشن مى شود كه مصداق «الراسخون فى العلم» و مخصوص كسانى است كه در مطلق علم، ثابت و پابرجا باشند و كسانى در مطلق علم، راسخ و ثابت هستند كه در اثر رسيدن به حقيقت علم، در همه امور، در هيچ موردى براى آنان تبدل رأى پيدا نشود و هيچ كس، جز پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام ـ كه علمشان از سرچشمه وحى نشأت گرفته است و با قلبشان حقيقت علم را يافته اند ـ در همه امور، به حقيقت علم نرسيده اند و از تبدل رأى مصون نيستند. در روايات فراوانى نيز راسخان در علم به خصوص پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمو امامان معصوم عليهم السلام تفسير شده است (ر. ك: الكافى، ج1، ص308، 309، 264؛ بحارالأنوار، ج23، ص189، 191، 194، 199، 204، ج92، ص81 ، 92). بعضى از عبارت «فرسول اللّه افضل الراسخين فى العلم» ـ كه در برخى روايات آمد ـ ، استفاده مى كنند كه غير پيامبر و امامان معصوم نيز راسخ در علم هستند؛ ولى با توجه به سياق آن روايت، معلوم است كه افضل راسخان بودن آن حضرت، نسبت به اوصيايش ـ كه در آن روايت، از راسخان در علم به شمار آمده اند ـ است و از ابن تعبير، راسخ در علم بودن ديگران را نمى توان استفاده كرد.
31) معانى الاخبار، ص259.
32) سوره جمعه، آيه 5 .
33) تفسير العياشى، ج1، ص13.
34) تفسير الصافى، ج1، ص31.
35) در اصطلاح علم درايه، به روايتى حسنه گفته مى شود كه سند آن به واسطه شخص امامى مذهبى كه به عدالت وثاقت او گواهى نداده باشند، اما ممدوح (= به وصف نيكى ستايش شده) باشد، به معصوم ارتباط پيدا كند (الدراية، ص21). در سند روايت حمران، محمّد بن خالد اشعرى توثيق نشده، ولى نجاشى درباره اش گفته است: «قريب الامر» (بحارالانوار، ص343، ش925). گرچه در اين كه عنوان «قريب الامر» بر مدح دلالت دارد يا ندارد، بين دانشمندان علم درايه اختلاف است (ر. ك: مقباس الهداية، ج2، ص250 و 251)، ولى به نظر مى رسد كه اين عنوان بر نزديك بودن شخص، به شرط صحت و قبول روايت و در نتيجه بر ممدوح بودن وى دلالت دارد.
ادامه دارد .....